سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سلام خداوند
 
چهارشنبه 91 شهریور 1 :: 3:17 عصر :: نویسنده : مسیا

بهترینم، سلام.


آمده ام تا کمی برایت از حرف های دلم بگویم.


گرچه، می دانم تو خود بهتر از من، احوال دلم را می دانی.


گفتم دلم... دل که چه بگویم، زمانی نامش دل بود! حالا نمی دانم نامش را چه بگذارم.


خدایا...


تو که دلم را به من دادی، سفید سفید بود. پاک و درخشان!


گفتی که مواظبش باشم، مبادا لکه ای رویش بیفتد، مبادا اندکی کدر شود، گفتی که به زودی همین دل را از من می خواهی، همین جور پاک و سفید.


اما خدا...


یک نگاه به دل کوچکم بینداز...


پر از لکه است.


دیگر سفید نیست، دیگر پاک و درخشان نیست.


خدایا این دل، دیگر دل نیست...


خدای من، من دلم را فراموش کرده بودم.


مواظبش نبودم


دائم رویش لکه می افتاد و من غافل از این همه...


زمانی به خودم آمدم که دیگر دیر شده بود.


دل من، دیگر دل نبود.


وقتی تکه های شکسته ی دلم را با دستهای لرزانم برمی داشتم،


فهمیدم که این دل شکسته، دیگر بند زده نمی شود.


از آن به بعد، صدای هق هق گریه هایم هر شب سکوت ظلمات را می شکند.


خدای مهربانم،


حالا من مانده ام


و تکه هایی از یک دل شکسته،


و تو...


خداوندا،


من و دل کوچکم را،


در آغوش رحمتت پناه می دهی...؟!




موضوع مطلب :

پنج شنبه 91 مرداد 26 :: 8:8 عصر :: نویسنده : مسیا

آقای من امشب غزل تغییر کرده

شعرم فضای تازه ای تصویر کرده


شعرم همیشه گفتن «آقابیا» بود


ذکر قنوتم خواندن «آقا بیا» بود

 

امشب ولی دیدم که اینجا جای تو نیست

بین تمام قال ها آوای تو نیست

 

دیگر میا اینجا کسی در فکرتان نیست

اصلا نیاز هیچ کس صاحب زمان نیست

 

زنها گرفتار اصول خاله بازی

مردان پی راهی برای پول سازی

 

در اولویت کسب و کار است و تجارت

حالا اگر فرصت زیاد آمد، عبادت

 

روزی هزار و خورده ای دعوا سرِ پول

اصلا تمام حرص و جوش ما سر پول

 

این سینما هم که طرفدارش زیاد است

بیچاره مأمور بلیط! کارش زیاد است

 

یا "مش ماشالا" یا "وفا" یا "کیفر" و "آل"

این تازه بحث سینما، منهای فوتبال

 

هی اِل کلاسیکو، پلی آف، لیگ برتر

یک جمعه ی حساس و شهرآورد دیگر

 

کنسرت موسیقی پاپ و رپ، کلاسیک

میز و موبایل و ماشین و ویلا و پیک نیک

 

جشن تولد، سیسمونی، عقد و عروسی

آهنگ تازه، تیپ نو، موی تیفوسی!

 

شیطان ملعون لشکری کرده مهیّا

ذهن من و امثال من درگیر اینها

 

حالا تو اصلا جای من، با این مشقت

وقت دعای ندبه می ماند برایت؟!

 

ندبه که نه طولانی است و سختمان است

یک عهد خالی هم بخوانیم بسّمان است

 

ما شیعه ایم اما فقط در ثبت احوال!

ما بی بخاریم و گرفتاریم و بی حال

 

مارا هوای نفسمان بیچاره کرده

با هر گناهی بینمان افتاده پرده

 

عیسی نفس! جانی بده این مرده ها را

لطفی کن و دستی بکش روی دل ما

 

آقای من بیدارمان کن اینها چه حالیست؟

ولله در افکارمان جای تو خالی است!

 

مردیم از بس حرص و جوش پول خوردیم!

از تو جدا ماندیم و آخر گول خوردیم

 

آقا ببخشم جان تو! جان عمویت!

شرمنده ام از روی تو، قربان رویت

 

پایان شعرم را عوض کردم دوباره

از شعرهای قبلی ام خواندم دوباره

 

«دق کردم از بس گریه کردم کی میایی؟»

امّید وارم جمعه ی دیگر بیایی!

 




موضوع مطلب :

شنبه 91 مرداد 14 :: 4:40 عصر :: نویسنده : مسیا

خدای خوبم، سلام!

دوباره من آمدم. خدایا، می بینی مرا که دوباره قلم به دست گرفتم که برایت بنویسم. برای تو که چه بگویم... برای دلم بنویسم. دلی که مخاطبش تویی، فقط خودت!

 




موضوع مطلب :

<   1   2   3   4   5   
 
درباره وبلاگ

الهی، تو دوست می داری که من تو را دوست دارم با آن که بی نیازی از من. پس من چگونه دوست ندارم که تو مرا دوست داری با این همه احتیاج که به تو دارم. الهی، اگر فردا گویند که چه آوردی؟ گویم: خداوندا! از زندان، موی بالیده و جامه ی شوخگِن و عالمی اندوه و خجلت توان آورد. مرا بشوی و خلعت فرست و مپرس!

طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 8
بازدید دیروز: 0
کل بازدیدها: 31130